محمد مهدیارمحمد مهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

شیرین ترین بهونه ی زندگی من

18 ماهگی و مریضی سخت

1392/11/27 11:53
نویسنده : مامان
422 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم مامانو ببخش که هر روز گرفتار تر از روز قبله و الان نزدیک 3 ماهه که وبلاگتو آپ نکرده

از پایان 18 ماهگیت بگم که درست یک ساعت بعد از واکسن زدنت که خودش غول واکسنهاست دچار یه اسهال شدید ویروسی شدی و بعدشم استفراغ.حدود یه هفته اسهال شدیدت ادامه داشت و تب و بی قراری واکسن هم بهش اضافه شده بود.این بیماری ویروسی یکی از سخت ترین مریضی هات بود در تمام این هجده ماه.

درست روزهای شهادت امام رضا و حضرت رسول بود که شب و روز سختی رو گذروندیم.

از بیحالی شدید دایم ناله میکردی لب به هیچی نمیزدی حتی آب و شیر.فقط ORS با سرنگ میدادم بهت که اونو هم بلافاصله دفعش میکردی.هربار همراه با دفعت بی تابی شدیدی داشتی و هربار دلم آتیش میگرفت حال و روزتو که میدیم.

یکی ازون شبا  با دیدن رنگ زرد و بدن بی رمق و چشای بیحال و نیمه بازت که ساعتها به سقف دوخته شده بود و هر چند دقیقه یه بار وجود بیحالت با دفعی شدید همراه بود و بابا هم اون وقت شب توی درمونگاه دنبال نوبت گرفتن واسه تو بود....... با تن لرزون و چشمای خیس که از زور بیخوابی سخت جایی رو میدید فقط و فقط عاجزانه از خدا میخواستم بتونی بازهم صبحو ببینی.

بهر حال هرچی که بود تموم شد و خدا بازم تنهامون نذاشت.

و این مریضی باعث شد قدر همه نعمتایی که یه وقتایی نمیفهمیدم نعمته رو از ته دل بدونم...قدر شیطونیات...حتی قدر بدغذاییات که لااقل با نخوردنت دفعی همراه نبود...حتی قدر بدخوابیهات که با بدخوابیهات ناله و مریضی همراه نبود....

خدایا بازهم شکرررررررت....کمک کن هیچ مادری هیچ وقت رنگ مریضی و غصه بچه شو نبینه.

راستی توی این ماه یه قرار دسته جمعی با دوستان نی نی سایتی خونه خاله مانای عزیز و مهربون داشتیم که چند تا عکسشو میذارم:

بهراد-کیان-مهدیار

زهرا

حسام-فرگل-مهدیار

ایلیا-آرشیدا-کیان-فرگل-زهرا-پسرکوچولوی من

اینجام شما سخت مشغول بازی بودی و هرکاری کردم حاضر نشدی عکس بگیری!

بالا:خاله محبوبه(زهرا)-خاله مریم(کیان)-خودم-خاله تبسم(آرشیدا)-خاله نسیم(بهراد)-خاله مانا(فرگل و سوگل)

پایین:خاله فرزانه(حسام)-خاله حمیده(ایلیا)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)